سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این هم یکی از حکایتهای باب دوم (در اخلاق درویشان) گلستان سعدی: 

یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور، به جامع دمشق در آمد و در کنار برکه کلّاسه(۱) طهارت می ساخت. پایش بلغزید و به حوض در افتاد و به مشقّت بسیار از آن جا رهایی یافت. چون از نماز بپرداخت یکی از یاران گفت: مرا مشکلی هست. گفت: آن چیست؟ گفت: یاد دارم شیخ بر روی دریای مغرب برفت و قدمش تر نشد؛ امروز چه حالت بود که در این یک قامت آب از هلاک چیزی نمانده بود؟ زمانی تفکّر کرد و گفت: نشنیدی که سیّد المرسلین، علیه السّلام، فرمود که: «لی مع اللهِ وقتٌ لا یَسَعُنی فیهِ مَلَکٌ مقرّبٌ و لا نبیٌّ مُرسلٌ(۲)»؛ و نگفت: علی الدّوام(۳). وقتی که چنین فرمود به جبرئیل و میکائیل نپرداختی و دیگر وقت با حفصه(۴) و زینب در ساختی. مشاهدةُ الابرارِ بینَ التّجلّی و الاستتارِ(۵). می نمایند و می ربایند.    

دیدار می نمایی و پرهیز می کنی      بازار خویش و آتش ما تیز می کنی
* * *
اُشاهدُ مَن اَهوی بغَیرِ وسیلةٍ      فیلحَقُنی شَأنٌ اَضَلُّ طریقاً(۶)
یُؤجِجُ ناراً ثُمّ یُطفی برَشَّةٍ      لذالکَ تَرانی مُحرَقاً و غریقاً(۷)
* * *
 یکی پرسید از آن گم کرده فرزند(۸)      که ای روشن گهر، پیر خردمند
ز مصرش بوی پیراهن شنیدی      چرا در چاه کنعانش ندیدی؟
بگفت: احوال ما برق جهان(۹) است      دمی پیدا و دیگر دم نهان است
گهی بر طارم اعلی(۱۰) نشینم      گهی در پیش پای خود نبینم
اگر درویش در حالی بماندی      سر دست از دو عالم برفشاندی


۱ نام حوضی بزرگ از مرمر در وسط جامع دمشق
۲ برای من با خداوند وقتی است که در آن وقت نه فرشته مقرّب و نه پیامبر فرستاده شده ای نگنجد.
۳ همیشه، پیوسته
۴ یکی از دختران عمر که پیامبر(ص) او را به همسری اختیار کرده بودند
۵ دیدار نیکان حالتی است میان آشکاری و پوشیدگی.
۶ می بینم آن که دوستش دارم را بی هیچ واسطه؛ حالی به من دست می دهد که راه را گم می کنم. 
۷ می افروزد آتش را؛ سپس خاموش می کندش با پاشیدن آب؛ پس مرا هم سوخته آتش و غرق آب می بینی. 
۸ حضرت یعقوب(ع)، پدر حضرت یوسف(ع)
۹ برق جهنده
۱۰ عرش برین


نوشته شده در  پنج شنبه 86/4/7ساعت  7:51 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به لودر قسم
دست ها
کاری به کار عشق ندارم..
همین
وقت نوشتن
آقا ما بد، شما خوب
ارغوان
[عناوین آرشیوشده]