سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 با لهجه آقای( حیاتی) مردم همیشه در صحنه ی ایران توجه فر مایید ، مردم همیشه در صحنه ی ایران توجه فر مایید :

 

 

امروز سال زور تولدت زویی است  پس به قول خودش :

 

دروووووووووووووووووووووووووووووووووود 

به همه کسایی که داردن این متنو می خونن!

بله دوستان (مثله مجری ها)ما اینجا جمع شدیم و می شیم الیته بدون کیک و شام و شیرینی و بدون کادو (نفس بکش)که تولد یکی از بهترین دوستامونو جشن بگیریم،تولد دختری از جنس بلوررر  دختری هم رنگ مردم دختری با کفشهای کتانی ،با عینکی ته استکانی این آ خریه دیگه دورغ بود !

بله ما جمع می شیم تا تولد بانوی فروردین رو جشن بگیریم و بهش بگیم ( لطفا به مدل تشویق مسابقات خوانده شود )              آروز دوست داریم           آرزو دوست داریم ..   

منو اگاه که خیلی منتظر این روز زیبا (الکی ) بودیم اما  و ولی بقیه رو نیییییییییییییدوووووووووووونیممممممممم!

البته خود آگاه رفته مهمونی و این وظیفه ی خطیر رو به عهده ی من گذاشته  اصلا من خودم امتیاز نوشتن این متن رو  خریدم البته صلواتی داد تا مشتری شیم و بنده هم دارم کلی حواسم رو جمع می کنم که خدای نکرده غلط املایی نداشته باشم،چون می دونم همین با نوی عینکی با 4 تا چشم و تا 2 چشم قرضیه دیگه میاد و متن رو می خونه و غلط در میاره  منم که فارسیم نمیاد و بعد هی غلط در میاره استعداد عجیبی واسه معلم املا شدن و اصولا مچ گیری داره،البته ما می ذاریم به حساب خطای بینایی.

بله دوستان امروز ،5 فروردین سال 1387 موشیه و تولد آرزوی عزیزمونه.

آرزو جون ،می دونم که الان داری حسا بی خر می زنی و واسه همین خر زدن هم سر تولدم نیومدی d : اما امید داریم به یاری الله قدم رنجه بفرمایی و تشریف بیاری اینجا تو وبلاگ دوست خوبت آگاه  جان و متنی که واسه تو نوشتیم رو بخونی!

اصلا از اول می خواستیم بذاریم تو لاگ خودت و بعد که اون شب به تو اس ام اس زدم و تو هم حسابی تحویل گرفتی !تصمیم گرفتیم خودمونو سنگه رو یخ نکنیم و بیایم همین جا مثله گل دخترا و گل پسرا عرض ارادت کنیم !

می دونین الان فکر کنم 2 سال هی به زو می گم که می خوام روز تولدت آهنگ ارزو رو بذارم تو لاگت و غا فلگیرت کنم اما نشد چون همیشه فروردین من یه جورایی تلخ شروع می شه !مخصوصا پارسال که آرزو در جریان بود که چه اتفاقاتی افتاد!به هر حال دیگه حوصله ای واسه این کارا نداشتم تا اینکه امسال عید شد،درسته بازم عید 87 بدون بهترین دوستم شروع شد،اما من با خودم گفتم درسته که اون رفته و دیگه هم قرار نیست بیاد !درسته که توماه  فروردین من بیشتر از همه یاد اون می افتم  چون اونم روز 25 فروردین دنیا اومد اما با خودم گفتم اون که رفت ! واسه کسایی که هستن شادی می کنم ! شاد که نیستم لا اقل اداشو می تونم در بیارم مگه نه ؟؟؟

آرزو جون خیلی دوست داشتم به همه دوستات بگم که بیان اینجا تبریک بگن اما فرصت نشد ،زحمت اون دیگه  با تو، دوست داشتم که بچه های نرگس 1 و گرو هانگالا و مخصوصا صدی جون خلاصه همشون باشن اما خودت که بهتر می دونی همه کنکوری هستن و گرفتارن!

یکسال گذشته و تو پخته تر شدی! کامل تر و خانم تر ه امسال واست سر نوشت سازه ، امید وارم و از صمیم قلب ارزو می کنم که این اتفاق بیفته ، آ رزو می کنم که  تو یکی از بهترین دانشگاه ها قبول شی و به چیزایی که شایسته ی اون   هستی برسی !

امیدوارم هیچوقت ،هیچوقت ،هیچوقت گل خنده رو لبای قشنگت  نخشکه ،امیدواروم که بهترین ها مال تو باشه  ،امید وارم ..............

وای چقدر امید و آرزو d :(یادته اسم امید رو که میاوردیم چقدر الکی غیرتی می شدی؟ )

دیگه حرف خاصی ندارم که بزنم ،به هر حال ببخش اگه بد نوشتم،آخه هر چی باشه من  که مثل تو نویسنده نیستم ! فقط خواستم هیجانمو رو کا غذ تخلیه کنم ،به بزرگیت ببخش !

هدف من و اگاه فقط شاد کردنت بود همین و بس !ببخش اگه بهتر از این نشد ! 

خوشحالم که هستی ! خوشحالم که می تونم بهت تبریک بگم  آخه به اون که حتی نمیشه بگم
 

بی معرفت 

تولدت مبارک  

 

آخ آخ  داشت یادم میرفت

نوروزتون مبارک

اقا شاعر می فر ماید :

فصل گل صنوبره             عیدیه ما یادت نره

 

کمک مردمی زیرهزار 100  تومن قبول نیستا لطفا سر دادن عیدی دعوا نگیرین ما  این پول ها رو جمع می کنیم می دیم به مردم مظلوم عراق و فلسطین و افغانستان و....

اما جدا از شوخی سال نو همگی مبارک و امیدوارم که امسال واسه همه ایرانیا سال پر بر کتی باشه،و شاهد موفقیت بیشتر ایرانیا تو همه جای دنیا  باشیم !

سالی باشه که بهم دروغ نگیم!!!!فقط دروغ نگیم!!

انشا الله که ملت همیشه در صحنه ی  ایران به صبر حضرت نوح خودشونو مجهزکنن چون معلوم نیست امسال چی سرمون میاد !!!!

 ولش تفلتو بچسب 

عزیزم دیگه حرفی ندارم جز اینکه :

واسم آرزوی آ رامش کن !!! آرزو کن قبول کنم هرچی رو که نمی تونم باهاش کنار بیام !!!!!

واسه آگاه ارزوی شادی کن !

و واسه همه ارزو کن بخندن ! و از ته دل بخندن !

 

ختم  جلسه !! صلواتتتتت                                                   

شاد باشی وبهاری ، نه نه جاری!

 

   از طرف نگین و آگاه و نیایش                   

یا آگاه و نگین و نیایش        


نوشته شده در  دوشنبه 87/1/5ساعت  3:57 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

روز ازل میان جان و دل قصه ای برفت که نه آدم و حوا بود نه آب و گل ، حق حاضر بود ، حقیقت حاصل . دل پرسید ، جان پاسخ داد . دل را واسطه در میان بود ولی جان را خبر از عیان بود . دل هزاران مسئله از هر جا و هر چیز پرسید و جان همه را پاسخ داد ، در یک سو نه دل از پرسش سیر میشد و نه جان از پاسخ ، هر چه دل از خبر پرسید ، جان از عیان گفت تا دل با عیان بازگشت و خبر را أب فرا داد‍.

دل از جان پرسید : وفا چیست ؟ گفت : عهد دوستی را درمان بستن .
دل پرسید : فنا و بقا چیست ؟ جان گفت : فنا از خودی خود برستن و بقا به حق پیوستن .
دل پرسید : بیگانه و مزدور و آشنا کیست ؟ گفت : بیگانه آنکه رانده شده ، مزدور آنکه در راه مانده شده و آشنا آنکه خوانده شده .
دل پرسید : عیان و مهر و ناز چیست ؟ جان جواب داد : عیان رستاخیز است ، و مهر ، آتش خون آمیز و ناز نیاز را دست آویز .
دل گفت : بیافزا . جان گفت : عیان با بیان بدساز است ، و مهر با غیرت انباز ، و آنجا که ناز است قصه دراز است .
دل گفت : بیافزا . جان ادامه داد : عیان پرح نپذیرد و مهر خفته را به راز گیرد و نازنده به دوست هرگز نمیرد .
دل از جان پرسید : کس به خود به این روز رسید ؟ جان گفت : از حق پرسیدم ، فرمود : یافت من به عنایت است و پنداشتن که به خود میتوان به من رسیدن ، جنایت است .
در اینجا سخن میان جان و دل به سر رسید و حق سخن در گرفت و جان و دل شنوا شدند تا سخن عالی شد و جا از شنونده خالی . اکنون نه دل از ناز دمی بیاساید ، و نه جان از لطف و عنایت ، دل در قبضه کرم است و در عیان خبر ، و سر تا سر قصه جان و دل ، توحید است و بس .


نوشته شده در  دوشنبه 86/8/21ساعت  12:10 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

رو آن ربابی را بگو مستان سلامت می​کنند
                                      وان مرغ آبی را بگو مستان سلامت می​کنند
وان میر ساقی را بگو مستان سلامت می​کنند
                                      وان عمر باقی را بگو مستان سلامت می​کنند
وان عمر باقی را بگو مستان سلامت می​کنند
                                      وان شور و سودا را بگو مستان سلامت می​کنند
ای مه ز رخسارت خجل مستان سلامت می​کنند
                                      وی راحت و آرام دل مستان سلامت می​کنند
ای جان جان ای جان جان مستان سلامت می​کنند
                                      یک مست این جا بیش نیست مستان سلامت می​کنند
ای آرزوی آرزو مستان سلامت می​کنند
                                      آن پرده را بردار زو مستان سلامت می​کنند


نوشته شده در  دوشنبه 86/7/2ساعت  12:9 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()


نوشته شده در  چهارشنبه 86/6/28ساعت  10:22 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

[[نحوه انجام مراقبه]]

اصول و نکات آن را به ترتیب ذکر می کنم :

۱- لباسی راحت تن کنید.لباس گرانقیمت ، زخیم و یا کثیف تن نکنید . از پوشیدن جوراب خودداری کنید.
۲-مکانی خلوت که کسی مزاحمتان نشود را انتخاب کنید (این برای تمرکز حواس شخص مبتدی یست )
این مکان نه خیلی روشن باشد نه تاریک . بهتر است این مکان مرتب و خلوت باشد.جایی ساکت را انتخاب کنید یا زمانی که سکوت حکمفرما باشد.
۳-نه سیر سیر باشید نه گرسنه .( مثلا دوساعت بعد از خوردن وعده ی کاملی غذا)
مراقبه حین خستگی یا خواب آلودگی کم اثر است همیشه با نشاط به مراقبه اقدام کنید.
۴-دماغتان را خوب بگیرید و چند بار خوب فین کنید تا مشکلی در تنفس نداشته باشید.
۵-یک تشکچه ضخیم یا پتویی دولا را روی زمین پهن کنید و روی آن متکایی معمولی که با آن می خوابید را روی آن قرار دهید .در معبد ذن به تشکچه ذانیکو و به متکا یا کوسن که گرد است ذافو می گویند.ذانیکو برای این است که پاهایتان بر اثر بودایی نشستن درد نگیرد و ذافو برای این است که ستون مهره ها و بدنتان حین مراقبه در وضعیت تعادل باشد .طوری که قاعده ستون مهره هایتان بر مرکز متکا قرار بگیرد روی متکا بنشینید و پاهایتان را به شکل لوتوس و یا نیمه لوتوس یا به شکل معمولی یعنی به همان شکلی که سر سفره می نشینید قرار دهید. (اگر قادر به نشستن در وضعیت لوتوس یا نیمه لوتوس هستید حتما آن را انجام دهید)
کمر و سینه تان را به جلو متمایل کرده و راست نگه دارید طوری که نیم تنه شما کاملا در امتداد گردن یعنی بدون خمیدگی قرار گیرد.حال شانه هایتان را بندازید و سرتان را طوری نگه دارید که گویی دارید به چهره شخص روبرویتان که درست هم قد شماست نگاه می کنید .نشستن درست آن است که اولین و آخرین مهره ستون فقرات شما در یک خط صاف شاغول شده باشد.
۶-وقتی بودا شروع به انجام مراقبه کرد از روش یوگیست ها استفاده کرد آنها با انگشت سبابه و شصت دایره ای درست می کردند و دستانشان را بر سر زانوان قرار می دادند(همان چیزی که اکنون نیز مرسوم است ) .اما بودا دریافت که این روش مناسب مراقبه های طولانی نیست و تنها برای کسانی مناسب است که مدیتیشن های کوتاه و متوسط انجام می دهند زیرا بعد از حدود یک ساعت دستانتان خواب می رود و حواستان پرت می شود و از همه مهمتر اینکه بودا دریافت بهترین وضعیت مراقبه این است اعضای بدنتان را تا آنجا که مقدور است به خودتان نزدیک کنید تا تمرکزی قوی تر و تسلط بیشتری بر بدن و ذهن خود داشته باشید و دیگر اینکه دریافت وقتی دست ها در منطقه ناف قرار می گیرد تسلط بر سطوح انرژی به میزان قابل ملاحظه ای بالا می رود برای همین شیوه یوگا را کنار گذاشت و" کاسمیک مودرا "یا "هوکایی جوین" را ابداع کرد . اما شرح قرار گرفتن دست ها به روش بودا:
دست راستتان را وقتی کف آن رو به بالاست بر پای چپ قرار دهید و کف دست چپ را که آن هم رو به بالاست روی دست راست .حالا نوک انگشتان شصت را به هم تماس دهید .در این وضع انگشتان شما در برابر ناف قرار می گیرند و کمی از شکم فاصله دارند .می توانید با استفاده از یک حوله کوچک که زیر دستتان قرار می دهید جای دستانتان را به خوبی مستقر کنید.
اما شما می توانید هر شیوه ای را که با آن راحت هستید را انتخاب کنید.
۷-دهانتان را ببندید و زبانتان را به کام بچسبانید تا دهان از هوا خالی شود.
۸- در معبد ذن چشمها موقع مراقبه به حالت نیمه باز است اما شما چون در معبد ذن زیر نظر استاد نیستید که مراقب حالات شما باشد می توانید به روش دیگر چشمان خود را ببندید تا حواستان دائم پرت نشود این کار گرچه از نظر استادان بودایی درست نیست اما به تجربه ثابت شده در جایی مثل ایران که مردمش به شدت برون گرا هستند و مراقبه برایشان غریب و سخت است بستن چشم ها بر جهان خارج تا مرحله ای که مبتدی احساس کند دیگر می تواند با چشم باز هم مراقبه کند جوابگو بوده است.تنها کسانی می توانند از ابتدا با چشمان باز مراقبه کنند که اراده و تسلطی کافی بر امر تمرکز دارند یا ذاتا درون انگارند و از درجه خودساختگی بالایی برخوردار باشند.رهروان ذن معمولا چنین کسانی هستند.
۹-شاید بی اهمیت ترین کار در زندگی تنفس باشد چیزی که کمتر به آن فکر می کنیم زیرا خودش به شکل ناخوداگاه انجام می شود اما بودا می گوید درست نفس کشیدن از مهمترین و اساسی ترین امور زندگی ست زیرا ریشه نابسامانی های جسمی و روحی ما ست زیرا آدمیان در حالت معمول درست و به اندازه نفس نمی کشند و اغلب نصفه و نیمه و سطحی تنفس می کنند و با این کار باعث می شوند اکسیژن کافی به بدن و مغز نرسد و بیماریها و نارسایی ها شروع به رشد کنند.ا
نسان دو گونه نفس می کشد زنانه و مردانه یا به عبارتی سطحی و دیافراگمی .
تنفس سطحی این است که شخص سعی می کند برای بالا بردن حجم ریه شانه های خود را بالا و پایین ببرد که نادرست است و تنفس دیافراگمی این است که شما پرده دیافراگم را که حایل بین شکم و ریه و به شکل نیم کره ای که تحدب آن رو به ریه است را هنگام تنفس به پایین متمایل کنیم تا ریه جا باز کند و جا برای معده و روده کم شود.در این حالت شما نفسی کامل کشیده اید . امتحان و پیدا کردن دیافراگم کار سختی نیست به خاطر داشته باشید وقتی دیافراگمی نفس می کشید به جای اینکه سینه شما جلو عقب شود شکم شما به جلو و عقب می رود.
10-یک بازدم عمیق و پس از آن دمی عمیق بکشید دهان را کمی باز کنید و با آرامش هوای بازدم را به کمک تنفس شکمی و عضلات شکم خارج کنید پس از آن دهان را بسته و تنفس کنید . به این عمل کامل تنفس که به طریق تنفس شکمی هوا را از بینی می گیرید و به آرامی از دهان بیرون می دهید به ژاپنی کانکی ایس سوکو می گویند. تمام توجه شما برای اولین بار در عمرتان خود خواسته به تنفس شما معطوف شده . به قول یک استاد ذن در این حالت فقط موجودی هستید که تنفس می کند و تمام ذهنش معطوف به تنفس اوست بدون هیچ تجزیه و تحلیل منطقی بدون هیچ فکری بدون هیچ هدفی بدون هیچ نگاهی به گذشته و آینده فقط سعی می کنید برای چند روز اول به تنفس خود نظم دهید با اینکه این کار هم به زودی از ذهن زدوده می شود. وقتی می گوییم دم و بازدم خود را عمیق کنید بدان معنا نیست که به خود فشار بیاورید تا حجم ریه خود را بالا ببرید، وقتی شما متوجه تنفس خود می شوید به نقایص تنفس خود پی می برید در این حالت سعی می کنید مقداری از آنچه هست بیشتر در تنفس عمیق بشوید.تنفس خیلی عمیق زود مبتدی را خسته و ناتوان می کند .این را بدانید گرچه تنفس شما با مراقبه عمیق تر شده اما فردی که در یک متری شما نشسته ابدا صدای تنفس شما را نمی شنود شما آرام و درست نفس می کشید .
11-در برخی معابد ذن تنها به رها سازی و هوشیاری و بیداری ذهن یعنی کاکو سوکو تاکید می شود اما شما لازم است ابتدا بدانید تمرکز و توجه که نقطه مقابل تحلیل و تفکر است چیست و آن را تجربه کنید . خب می خواهیم ذهن خود را کنترل کنیم و برای همین باید ذهن را از حالت مقایسه و تحلیل و تفکر خارج کنیم یعنی کاری بکنیم که این ذهن بیمار چموش ارزشگذار پندارباف، دائم دو الی چند چیز را با معیارهای متزلزل و ناراست خود مقایسه نکند پنداره نبافد و مارا دچار رنج و اضطراب و اندوه نکند برای همین برای اولین بار با اراده خود بر چیزی در وجود خود توجه و تمرکز می کنیم. فرق تفکر و مراقبه که بسیاری از مردم حتی برخی اساتید معنوی در نوشته هایشان این اشتباه را مرتکب می شوند همینجاست . تفکر یعنی سنجش دو الی چند چیز با هم اما مدیتیشن و مراقبه توجه و عنایت و تمرکز بر چیزی بدون هیچ سنجش و تجزیه و تحلیل منطقی است.اینجاست که ذهن به آرامش و سکون می رسد واز اینجاست که می توانیم ذهن را کنترل کرده و تربیت کنیم.
12- حالا به آرامی شروع به شمردن تنفس خود کنید :یک برای اولین دم ،دو برای بازدم ، سه برای دم بعدی ،همینطور تا شماره ده ، به ده که رسیدید دوباره از یک بشمارید بعد از چند بار مراقبه وقتی در شمردن دم و باز دم کاملا راحت بودید می توانید آنوقت فقط بازدم ها را بشمارید. شیکان تازا یعنی فقط نشستن و فقط دانستن، ژرف ترین تمرین مراقبه و سخت ترین آنهاست .می نشینید و آگاه هستید که تنها تنفس می کنید نه هیچ چیز دیگر و تنها به عملی که در حال ارتکاب آن هستید به جان آگاه هستید.اما این کار حتی برای یک دقیقه هم سخت است زیرا افکار و خیالات طبق معمول به شما هجوم می آورند تا ذهن به اعتیاد همیشگی خود ادامه دهد اما شما بی توجه به افکار و امیال با لبخند تنها نفس را نظاره می کنید . استاد ذن آلبرت لو می گوید : استادان ذن برای کمک به ما برای اینکه هنگام مراقبه اسیر و گرفتار افکار و پنداره ها نشویم توصیه می کنند که نفس را دنبال کنید یا نفس را نظاره کنید هر دمی اولین و تنها دم است و هر بازدمی اولین و تنها بازدم . میان دم و بازدم شکافی نیست آنها یک دم و یک نفس اند.برای این کار لازم است که تمام مدت بیرون آمدن بازدم را دنبال کنیم تا جایی که دیگر ندانیم دم می زنیم یا بازدم .
13-استاد آلبرت لو می گوید بهتر است 3 ماه اول تمرین مراقبه نفس تان را بشمرید برای این کار همانطور که نفس را بیرون می دهید بشمارید "یک" و برای فرو دادن نفس بشمرید "دو" برای بازدم " سه" تا ده و باز دوباره شروع به شمردن کنید شمردن باید با نفس همزمان باشد یعنی در تمام مدتی که دارید نفس را بیرون می دهید بشمارید: " یک" و تمام مدتی که دارید نفس را می دهید تو بشمرید "دو" تا آخر .اگر تمام توجه تان به این تمرین باشد و از آن به خوبی نتیجه بگیرید در اولین گام آرامش روح را حس خواهید کرد آرامشی عمیق و بی واسطه و بدون شرط خارجی. موفقیت شما در این نیست که درمدیتیشن از یک به ده برسید بلکه بیشتر در این است که صبور و پایدار هر روز در هر شرایط روحی و عصبی به تمرین مراقبه عمل کنید .نکته ای اساسی هم در شروع مراقبه وجود دارد و آن اینکه خود را گرفتار تجسم اعداد نکنید شمارش یک تا ده در تنفس مانند شمارش تاتی تاتی کردن کودکی یست که قادر به درست راه رفتن نیست به محض اینکه توانستید بر توجه کامل به تنفس خود مسلط شوید شمارش را فراموش خواهید کرد.
14- در طول مراقبه هرگز سعی نکنید به چیزهایی که به طور طبیعی به ذهنتان خطور می کند مقابله کنید و به آن واکنش نشان دهید .فرض کنید عاشقید و عشقتان را از دست داده اید و اندوه و فکر معشوق راحتتان نمی گذارد در این حالت در حالت مراقبه لبخند زده و مانند "مرده ای" که فقط نفس می کشد فقط به تنفس خود توجه کنید نه به اینکه نباید به معشوقه خود یا هر چیز عذاب آور دیگری فکر کنید. اگر بکوشید اندیشه ای را با اندیشه ای دیگر که ضد آن است پاک کنید در واقع ذهن را با چیز دیگری که خود پندار ساز است پر کرده اید و این کار پایانی نخواهد داشت .کتیبه ای درخشان ازمتون ذن هست که چون آفتابی در تاریکی ذهن می درخشد:

اندیشیدن به این که دیگر نمی خواهم به تو بیندیشم باز هم به تو اندیشیدن است. پس بگذار تا بکوشم تا نیندیشم که نمی خواهم به تو بیندیشم.
افکار را به حال خود رها کنید و فقط روزی دوبار هر بار پانزده دقیقه مراقبه کنید .وقتی شما به تنفس خود توجه می کنید روح تان نفس راحتی می کشد.زیرا برای اولین بار وقتی بیدار هستید با اراده خودتان جریان رنج آور و عذاب آور ذهنتان را متوقف کرده اید و این سرآغاز تسلط بر ذهنی است که منشا همه رنج هاست.
15-وقتی شروع به مراقبه می کنید افکار به شما هجوم می آورند این مکانیزم ذهن است شما می خواهیددر بیداری ذهن را خاموش کنید و به آن مسلط شوید اما ذهن هرگز چنین چیزی را نمی خواهد او می خواهد تا وقتی به خواب نرفته اید مدام به سنجش و ارزیابی دو الی هزاران چیز با هم ادامه دهد و موجبات تسلط خویش بر شما را ادامه دهد وقتی شما مراقبه می کنید موجودیت ذهن را به مخاطره انداخته اید .کدام ذهن؟ذهنی که تربیت نشده و در اختیار شما نیست و هر کاری خواسته با شما کرده است .مراقبه به یک معنا تسلط بر ذهنی است که کماکان بر شما مسلط است.
16- ذاذن اصیل ترین و قدرتمند ترین و بنیادی ترین نوع مراقبه است .چرا؟ چون کاملا درون انگارانه است یعنی توجه شما به چیزی از وجود شماست یعنی تنفس نه چیزی در بیرون از شما مثلا مراقبه شنیدنی ها و دیدنی ها یا ذکر کردنی ها و چیزهای دیگر که شما را شرطی می سازند و اینکه در ذاذن یا مراقبه ژاپنی ذهن را با چیزی از جنس وجود خودتان کنترل و خاموش می کنید برای همین ذاذن بنیادی ترین نوع مراقبه است یعنی مادر همه مراقبه هاست.
برای تسلط بر جهان خویش باید بر خویش مسلط باشید و برای تسلط بر خویش بر پنداره های خویش و برای تسلط بر پنداره های خویش بر ذهن خویش.


نوشته شده در  یکشنبه 86/6/25ساعت  7:15 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

حسین محی الدین الهی قمشه ای فرزند چهارم استاد فقید مهدی الهی قمشه ای و خانم طیبه تربتی در دی ماه 1318 (ژانویه 1940) در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدائی، متوسطه و دانشگاهی را به ترتیب در دبستان دانش، دبیرستان مروی و دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران تا درجه دکتری (Ph.D. In Islamic Philosophy & Theology) به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی و سنتی را نزد پدر، و استادان دیگر دنبال کرد. پدر ایشان فیلسوف، مجتهد، شاعر و مترجم برجسته ای بودند و اولین و معتبر ترین ترجمه فارسی قرآن از کارهای ایشان میباشد. دکتر قمشه ای پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به کار تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و بعد ها خارج از کشور پرداخت و در کنار آن به تالیف و ترجمه در زمینه عرفان و ادبیات و زیبائی شناسی مشغول شد.

                                           
 

ایشان دارای همسر و دو فرزند، یک پسر و یک دختر بنامهای شاهد و شادی می باشند. وی همه آموزش های او در ایران صورت گرفته و زبان انگلیسی، عربی، فرانسه و غیره را نیز در ایران آموخته است. استاد قمشه ای، با خستگی ناپذیری تحسین بر انگیزش همواره پیک آشنایی ایرانی و غیر ایرانی با فلسفه و ادبیات غنی عرفانی ایران بوده و در این راستا در دانشگاههاو مراکز علمی فرهنگی بیشماری در ایران و خارج از ایران تدریس و سخنرانی داشته که از آن میان میتوان تدریس فلسفه، عرفان، ادبیات، و هنر در دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای ایران و همچنین دانشگاههای لندن، آکسفورد، هاروارد، پرینستن، و برکلی کالیفرنیا را نام برد.

دکتر قمشه ای همچنین با هنر هایی چون نقاشی و موسیقی و خوشنویسی از نزدیک آشنایی دارد و گاهگاهی در زمینه خوش نویسی آثاری از او به نمایش گذاشته شده است. ایشان به موسیقی ارادت خاص دارد و آنرا بیش از سایر هنر ها در سخنرانیهای خود ستوده و همگان را به آموختن آن تشویق نموده است. به قول یکی از موسیقیدانان هیچیک از سخنرانیهای دکتر قمشه ای نیست که در آن نکته ای در باره موسیقی نباشد.

                                                خوشنویسی از دکتر قمشه ای

دکتر قمشه ای از حافظه درخشانی برخوردار است و به نظر می رسد که قرآن را تقزیبا از حفظ دارد و با مثنوی و حافظ و نظامی و فردوسی چنان است که گویی دیوان آنها در پیش روی او گشاده است و بخصوص گلشن راز شیخ محمود شبستری تماما در خاطر اوست. وی همچنین در ادبیات انگلیس و عرب نیز می تواند ساعتها از حفظ ، اشعار و قطعاتی را بازگو کند. 

و در آخر شما می توانید با شنیدن هر یک از سخنرانیهای زیر، بیشتر به طرز تفکر و شیوه گفتار استاد الهی قمشه ای پی ببرید.

زن و گوهر حوا-1           (۱.۸۳ مگابایت)                 زن و گوهر حوا -2          (۱.۸۱ مگابایت)
انسان و عرفان             (۳.۳۷ مگابایت)                 بساط پیامبر                  (۳.۳۲ مگابایت)
کیمیای عشق             (۲.۶  مگابایت)                 اخلاق اسلامی -1            (۲.۸  مگابایت)
اخلاق اسلامی-2         (۴.۳  مگابایت)                 هفت شهر عشق            (۳.۳۷ مگابایت)
شادی -1                    (۲.۰۸ مگابایت)                شادی -2                       (۲.۱  مگابایت)
باغ دل                        (۳.۶  مگابایت)               در جوهر نیکویی                (۴.۷  مگابایت)
عشق و جانبازی -1      (۲.۴۹ مگابایت)                عشق و جانبازی - 2         (۲.۳  مگابایت)
محرم -1                     (۲.۶  مگابایت)                محرم -2                         (۲.۶  مگابایت)
دیدار شرق و غرب -1    (۲.۵۸ مگابایت)                دیدار شرق و غرب -2       (۲.۵۶ مگابایت)


نوشته شده در  دوشنبه 86/5/29ساعت  10:5 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد

من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی ... چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

حالی می دهد بی حوصله نشسته باشی و داریوش لینک یک موسیقی و شعر بفرستد و شعر حسابی زیر و رویت کند ...

وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود ونه دلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این
دیوانگی و عاقلی

http://saghar.malakut.org


نوشته شده در  چهارشنبه 86/5/17ساعت  4:36 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به لودر قسم
دست ها
کاری به کار عشق ندارم..
همین
وقت نوشتن
آقا ما بد، شما خوب
ارغوان
[عناوین آرشیوشده]