سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

I searcheD the whole worlD to fiND you!

I can"t find any other love without yoU!

So, don’t takE your voice and look from me!

I’ll give my life for you and die!

 

 

 


نوشته شده در  پنج شنبه 90/4/9ساعت  2:13 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید ؟

آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی !

روی تو را کاشکی میدیدم ....

شانه بالا زدنت را بی قید و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد

و تکان دادن سر را که عجب! عاقبت مُرد ؟

افسوس...

کاشکی میدیدم

من به خود میگویم :

چه کسی باور کرد ...

جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟!

 

" حمید مصدق"


نوشته شده در  سه شنبه 90/3/31ساعت  2:28 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

به ترکه میگن برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما کار میکنه؟!
میگه: کار میکنه ، کار نمیکنه ، کار میکنه ، کار نمیکنه ، کار میکنه ، کار نمیکنه..

منم اون ترکه نشستم ببینم ویزجین کار میکنه یا نه شوخی

 

 

...این سری لیلی با گونه‌های پروتزی
بوی عطر و کلمات فانتزی
من احمق هم مجنون و شیدا
واسه عشقش مور موره گزگزی
هر چی می‌گفت می‌گفتم هی جونم بشی
با خودش می‌گفت، بذار دیوونم بشی
یه کاری کنم ربّ‌تو یاد کنی
بفهمی لیلی کیه بری فریاد کنی

دانلود آهنک آی لیلی با صدای سینا حجازی


نوشته شده در  جمعه 90/3/20ساعت  2:44 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

کاج پیر پوک وقتی بر زمین افتاد گفت :
مرد وقتی باوقار است از درون جان می دهد !

باختم اما تمام شعرهایم مال تو !
مرد اگر بد هم ببازد خوب تاوان می دهد

 

کل شعر..

نوشته شده در  چهارشنبه 90/3/18ساعت  6:52 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

ذهنم شده دیالوگِ "خفه شو" یا "خفه بمیر"...

 

نه حالا خفه نمیری چه فرقی میکنه...الانشم از یه مرده بیشتر نیستی..


نوشته شده در  سه شنبه 90/3/3ساعت  2:37 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم
چون تو پیش من نباشی شادمانی چون کنم

هر زمان گویند دل در مهر دیگر یار بند
پادشاهی کرده باشم پاسبانی چون کنم

داشتی در بر مرا اکنون همان بر در زدی
چون ز من سیر آمدی رفتم گرانی چون کنم

گر بخوانی ور برانی بر منت فرمان رواست
گر بخوانی بنده باشم ور برانی چون کنم

هر شبی گویم که خون خود بریزم در فراق
باز گویم این جهان و آن جهانی چون کنم

بودم اندر وصل تو صاحبقران روزگار
چون فراق آمد کنون صاحبقرانی چون کنم

هست آب زندگانی در لب شیرین تو
بی لب شیرین تو من زندگانی چون کنم

ساختم با عاشقان تا سوختم در عاشقی
پس کنون بی روی خوبت کامرانی چون کنم

هم قضای آسمانی از تو در هجرم فکند
دلبرا من دفع حکم آسمانی چون کنم

بر جهان وصل باری بنده را منشور ده
تات بنمایم که من فرمان روانی چون کنم

من چو موسی مانده‌ام اندر غم دیدار تو
هیچ دانی تا علاج لن ترانی چون کنم

نیستم خضر پیمبر هست این مفخر مرا
چاره و درمان آب زندگانی چون کنم

مر مرا گویی که پیران را نزیبد عاشقی
پیر گشتیم در هوای تو جوانی چون کنم


نوشته شده در  پنج شنبه 90/2/22ساعت  9:18 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

خورزو و دنیا باهم عروسی میکنن و بعدِ یه مدت بچه دار میشن..

 

دنیا همّش مالِ من بودی یادته؟!
بهم امید و آرزو دادی یادته؟!
دنیا شبات سیاه نبود یادته؟

دنیا ندونستی تو که بری بچه هاتم باهات میان؟!
دنیا رفتی رفتی؟

دنیا میگن اگه از پیش کسی رفتی , رو هوا میزننت
کیو دنیا دارش کردی؟!  

دنیا صدا خنده هات چرا نمیاد؟
یادته؟؟ نه یادت نیست.
یادته به بابایِ امید میخندیدی؟ یادته میگفتی دلش خوشه؟ مال برج "حوت" ـه دیگه.یعنی نمیفهمه،احساسیه 

آخرا تو دلت افتاده بود ، باکره ای.  میگفتی امید دیگه بچه کدوم خریه..
گفتی اگه امید داشتم که ازت جدا نمیشدم..

-خورزو جونم بیا بیرون از هپروت ، کِــــی کُجــــا  کِــــی کُجــــا
کِــــی و کُجــــا ما باهم آشنا شدیم؟

دنیا نوروز که شده بود خیال کردم "حوِّل حالنا" شدی.شدی ولی متهوع حالنا شدی بیشتر..


نوشته شده در  پنج شنبه 90/2/22ساعت  2:39 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()


 

کــــاش برای تحمل این درد هم دستان تو بود در دستم.. 


نوشته شده در  دوشنبه 90/2/12ساعت  11:19 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

 

روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد، او آکواریومی شیشه ای ساخت و با دیواری شیشه ای دو قسمت کرد، در یک قسمت ماهی بزرگی انداخت و در قسمت دیگر ماهی کوچکی که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود.

ماهی کوچک تنها غذای ماهی بزرگ بود و دانشمند به آن غذای دیگری نمی داد، او برای خوردن ماهی کوچک بارها و بارها به طرفش حمله کرد، اما هر بار به دیواری نامرئی می خورد. همان دیوار شیشه ای که او را از غذای مورد علاقش جدا می‌کرد. بالاخره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچک منصرف شد او باور کرده بود که رفتن به آن طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچک کاری غیر ممکن است.

دانشمند شیشه وسط را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز کرد، اما ماهی بزرگ هرگز به ماهی کوچک حمله نکرد. او هرگز قدم به سمت دیگر اکواریوم نگذاشت و از گرسنگی مرد. می‌دانید چرا؟

آن دیوار شیشه ای دیگر وجود نداشت، اما ماهی بزرگ در ذهنش یک دیوار شیشه ای ساخته بود یک دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود، آن دیوار باور خودش بود، باورش به محدودیت، باورش به وجود دیوار، باورش به ناتوانی.

 

 


نوشته شده در  جمعه 90/1/26ساعت  12:51 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

 

وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونانکه بایدند
                                  نه باید ها...

 مثل همیشه آخر حرفم 
و حرف آخرم را  ، با بغض می خورم

عمری است  لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
                               باشد برای روز مبادا !

 اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست

 آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟

شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !

 

وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونانکه بایدند
                                  نه باید ها...

 

 
هر روز بی تو
        روز مباداســـت !


نوشته شده در  چهارشنبه 89/11/27ساعت  2:51 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به لودر قسم
دست ها
کاری به کار عشق ندارم..
همین
وقت نوشتن
آقا ما بد، شما خوب
ارغوان
[عناوین آرشیوشده]