سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش همیشه برف بیاید!
             کاش همیشه سردت باشد!
                      کاش همیشه کف کفش‌هایت لیز باشد!
                                                کاش همیشه هیچ کس نباشد!

نوشته شده در  دوشنبه 86/12/13ساعت  10:41 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

یاد ایامی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم                              در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار                  پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود              عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی           چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود                      در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشق زجانم برده طاقت ورنه من                                داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش                          نغمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم

 

رهی معیری، متخلص به «رهی» فرزند محمدحسن خان موید خلوت در دهم اردبیهشت ما ???? هجری شمسی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسن خان چندگاهی قبل از تولد رهی رخت به سرای دیگر کشیده بود.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد، آنگاه به استخدام دولت درآمد و در مشاغلی چند انجام وظیفه کرد و از سال ???? ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر منصوب گردید.
رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی علاقه و دلبستگی فراوان داشت و در این هنر بهره ای به سزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:
کاش امشبم آن شمع طرب می آمد                    وین روز مفارقت به شب می آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست            ای کاش که جانِ ما به لب می آمد
در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست مرحوم وحید دستگردی تشکیل می شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شما می رفت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. اشعارش در بیشتر روزنامه ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او با نام های مستعار «شاه پریون»، «زاغچه»، «حقگو»، «گوشه گیر» در روزنامه «باباشمل» و مجله «تهران مصور» چاپ می شد.
رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. ترانه های: خزان عشق، نوای نی، به کنارم بنشینَ، آتشین لاه، کاروان و دیگر ترانه های او مشهور و زبانزد خاص و عام گردید و هنوز هم خاطره آن آهنگها و ترانه های شورانگیز و طرب افزا در یادها مانده است.
رهی در سال های آخر عمر در برنامه گل های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد.
رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از جمله است: سفر به ترکیه در سال ????، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ???? برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ???? و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ???? برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ????، عزیمیت به انگلستان در سال ???? برای عمل جراحی، آخرین سفر نعیری بود.
رهی معیری که تا آخر عمر مجرد زیست، در چهارم آبان سال ???? پس از رنجی طولانی و جانکاه از بیماری سرطان بدرود زندگانی گفت و در مقبره طهیرالاسلام شمیران مدفون گردید.


نوشته شده در  شنبه 86/12/11ساعت  1:1 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

توضیح دهید که چگونه میتوان با استفاده از یک فشار سنج ارتفاع یک آسمان خراش را اندازه گرفت؟ سوال بالا یکی از سوالات امتحان فیزیک در دانشگاه کپنهانگ بود. یکی از دانشجویان چنین پاسخ داد: به فشار سنج یک نخ بلند می بندیم.سپس فشارسنج را از بالای آسمان خراش طوری آویزان میکنیم که سرش به زمین بخورد.ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول نخ به اضافه طول فشارسنج خواهد بود. پاسخ بالا چنان مسخره به نظر می آمد که مصحح بدون تامل دانشجو را مردود اعلام کرد.ولی دانشجو اصرار داشت که پاسخ او کاملا درست است و درخواست تجدید نظر در نمره خود کرد. یکی از اساتید دانشگاه به عنوان قاضی تعیین شد و قرار شد که تصمیم نهایی را او بگیرد. نظر قاضی این بود که پاسخ دانشجو در واقع درست است.ولی نشانگر هیچ گونه دانشی نسبت به اصول علم فیزیک نیست.سپس تصمیم گرفته شد که دانشجو احضار شود و در طی فرصتی شش دقیقه ای پاسخی شفاهی ارائه دهد که نشانگر حداقل آشنایی او با اصول علم فیزیک باشد. دانشجو در پنج دقیقه اول ساکت نشسته بود و فکر می کرد.قاضی به او یادآوری کرد که زمان تغیین شده در حال اتمام است.دانشجو گفت که چندین روش به ذهنش رسیده است ولی نمیتواند تصمیم گیری کند که کدام یک بهترین می باشد. قاضی به او گفت که عجله کند و دانشجو پاسخ داد:«روش اول این است که فشارسنج را از بالای آسمان خراش رها کنیم و مدت زمانیکه طول میکشد به زمین برسد را اندازه گیری کنیم.ارتفاع ساختمان را میتوان با استفاده از این مدت زمان و فرمولی که روی کاغذ نوشته ام محاسبه کرد.» دانشجو بلافاصله افزود:«ولی من این روش را پیشنهاد نمیکنم.چون ممکن است فشارسنج خراب شود!» روش دیگر این است که اگر خورشید می تابد طول فشارسنج را اندازه بگیریم سپس طول سایهُ فشارسنج را اندازه بگیریم و آنگاه طول سایهُ ساختمان را اندازه بگیریم.با استفاده از نتایج و یک نسبت هندسی ساده می توان ارتفاع ساختمان را اندازه گیری کرد.رابطهُاین روش را نیز روی کاغذ نوشته ام. ولی اگر بخواهیم با روشی علمی تر ارتفاع ساختمان را اندازه بگیریم میتوانیم یک ریسمان کوتاه را به انتهای فشارسنج ببندیم و آن را مانند آونگ ابتدا در سطح زمین و سپس در پشت بام آسمان خراش به نوسان درآوریم.سپس ارتفاع ساختمان را با استفاده از تفاضل نیروی گرانش دو سطح بدست آوریم.من رابطه های مربوط به این روش را که بسیار طولانی و پیچیده می باشند در این کاغذ نوشته ام. آها! یک روش دیگر که چندان هم بد نیست:اگر آسمان خراش پتهُ اضطراری داشته باشد میتوانیم با استفاده از فشار سنج سطح بیرونی آن را علامت گذاری کرده و بالا برویم سپس با استفاده از تعداد نشان ها و طول فشارسنج ارتفاع ساختمان را بدست بیاوریم. ولی اگر شما خیلی سرسختانه دوست داشته باشید که از خواص مخصوص فشارسنج برای اندازه گیری ارتفاع استفاده کنید می توانید فشار هوا در بالای ساختمان را اندازه گیری کنید و سپس فشار هوا در سطح زمین را اندازه گیری کنید سپس با استفاده از تفاضل فشارهای حاصل ارتفاع ساختمان را بدست بیاورید. ولی بدون شک بهترین راه این می باشد که در خانهُ سرایدار آسمان خراش را بزنیم و به او بگوییم که اگر دوست دارد صاحب این فشارسنج خوشگل بشود می تواند ارتفاع آسمان خراش را به ما بگوید تا فشار سنج را به او بدهیم. دانشجویی که داستان او را خواندید « نیلز بور » فیزیکدان دانمارکی بود.
نوشته شده در  پنج شنبه 86/11/18ساعت  10:49 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

اقدام شگفت انگیز "جام جم":baba mahmood jon bikhial sho
در تصویر به کار رفته در شماره امروز جام جم ، آلبرت انیشتین در حال نوشتن مطلبی بر روی تخته سیاه است که در نگاه نخست به نظر می رسد متنی انگلیسی بر روی آن نوشته شده است

 *سه روز پس از اعلام دستیابی ایران به فرایند تولید صنعتی سوخت هسته ای توسط محمود احمدی نژاد ، روزنامه جام جم که توسط صداو سیمای جمهوری اسلامی ایران منتشر می شود در اقدامی شگفت انگیز ، تصویری مونتاژ شده از انیشتین ،دانشمند معروف فیزیک هسته ای ،را در میانه یک مقاله علمی منشر کرد که در آن ،به تلاش های رییس جمهور ایران در دفاع از حقوق هسته ایران ، توهین شده است .

به گزارش عصرایران(asriran.com) ، این مقاله درصفحه 15 ضمیمه "سیب" روزنامه جام جم منتشر شده است .

در تصویر به کار رفته در شماره امروز جام جم ، آلبرت انیشتین در حال نوشتن مطلبی بر روی تخته سیاه است که در نگاه نخست به نظر می رسد متنی انگلیسی بر روی آن نوشته شده است ولی متن واقعی که با حروف انگلیسی ولی با جمله بندی فارسی بر روی تخته دیده می شود، چنین است:عجب غلطی کردم این اتم و اینا رو راه انداختم!!بابا محمود جون بی خیال شو جون من!

با توجه به اینکه در نظر اول این مطلب به  چشم نمی آید ، احیاناً مسؤول صفحه ، با جست وجوی اینترنتی و یافتن این عکس از انیشتین ، آن را بدون دقت کافی در جزئیات، به کار برده است .

با این حال به نظر می رسد این مسأله می تواند برای جام جم ، تبعاتی را به دنبال داشته باشد به ویژه آن که پرونده هسته ای ایران در مرحله بسیار حساسی قرار دارد و هر اقدامی که به نحوی القاء کننده  بروز اختلاف در میان مسوولان بخش های مختلف حکومتی است ، می تواند مورد سؤال و ابهام قرار گیرد .

همچنین ، این مسأله نشان می دهد که در پرتیراژترین روزنامه ایران(به ادعای خود جام جم) تا چه اندازه دقت و نظارت وجود دارد!


نوشته شده در  پنج شنبه 86/11/18ساعت  10:27 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

دلا گر طالب یاری برآ از خویش و بیگانه
وفای جسم و جان باشد برای شمع و پروانه

بقا خواهی فنایی شو ز خود بگذر خدایی شو
غلام بی نوایی شو در این دریا چو دٌردانه

چه توحید است یکتایی در این عالم چه می پایی
اگر هم مذهب مایی درآ در کنج میخانه

قلندر وار می نوشی ز جام وصل آن دلبر
به نقش کفر و دین منگر مجو تقلید و افسانه


نوشته شده در  شنبه 86/10/15ساعت  1:32 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم      گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی


گفتا تو از کجایی کاشفته ای و حالی       گفتم منم غریبی از شهر آشنایی


گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری     گفتم ور آستانت دارم سِرِگدایی


گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی      گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی


گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد       گفتا ا گر بدانی هم بوت ره برآید


گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید


نوشته شده در  پنج شنبه 86/9/29ساعت  12:31 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

این روزها بازی "سودوکو" ، در کشورهای غربی بسیار مد شده و پیر و جوان در اوقات بیکاری به بازی با آن مشغول می‌شوند.

سودوکو ، مخفف یک عبارت ژاپنی طولانی یعنی "Suuji wa dokushin ni kagiru" ، است که معنی آن می‌شود : ارقام باید تنها باشند.

قانون بازی سودوکو ، بسیار ساده است. سودوکو متشکل از یک مربع است که به 9 مربع بزرگ تقسیم شده و هر مربع بزرگ خود ، به 9 مربع کوچکتر تقسیم شده. شما باید اعداد 1 تا 9 را طوری در سودوکو قرار دهید که در هر سطر ، ستون و مربع بزرگ ،  اولاً هیچ عددی تکرار نشده باشد و ثانیاً تمام اعداد 1 تا 9 در آن سطر یا ستون به کار رفته باشند. اگر تمام خانه‌ها از ابتدا خالی بودند، کار سختی نبود ، ولی چنین نیست و در شروع بازی بعضی از خانه‌ها به طور تصادفی با بعضی اعداد پر شده‌اند.

اطلاعات کامل در مورد این بازی را می‌توانید در اینجا ، در ویکی‌پدیا بخوانید.

اما غرض از نوشتن این پست ، بیشتر معرفی یک برنامه کوچک 600 کیلوبایتی است که می‌تواند به راحتی سودوکوها را با استفاده از یک الگوریتم ، حل کند.

برنامه SuDoku Solver را از اینجا دانلود کنید.


نوشته شده در  جمعه 86/9/23ساعت  11:25 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

راستی چقدر بی ذوق  زیاده ها.یه نظری چیزی...

«آقای‌ دکتر علی‌ شریعتمداری‌ استاد گرانمایه‌ فلسفه‌ کشورمان‌ که‌ گرایش‌ به‌ تجربه‌گرایی‌ مخصوصاً به‌ آراء راسل‌ دارند و در میان‌ گرایشهای‌ فلسفی‌ اسلامی‌ با حکمت‌ متعالیه‌، قدری‌ موضع‌ مخالفت‌ دارند، روایت‌ جالب‌ بگو مگوی‌ نیوتن‌ و انیشتین‌ را در کتاب‌ فلسسفه‌ خود ذکر کرده‌ است‌. خواننده‌ عزیز توجه‌ دارد که‌ تفاوت‌ عصر این‌ دو، حدود 400 سال‌ بوده‌ و بنابراین‌، این‌ بگو مگو، واقعی‌ نیست‌ و به‌ عبارت‌ دیگر، بازسازی‌ شده‌ است‌. این‌ بگو مگو نشان‌ می‌دهد که‌ گزاره‌های‌ علمی‌ همچنان‌ در اتهام‌ غیر حقیقی‌ بودن‌، گرفتارند.»

نیوتون‌ : قوانین‌ ثابت‌ روابط‌ علت‌ و معلول‌ را تعیین‌ می‌کنند. 

انشتین‌ : قوانین‌ علمی‌ توصیفهای‌ احتمالات‌ آماری‌ هستند که‌ به‌ وسیله‌ی‌ انسان‌ تهیه‌ شده‌اند. 

نیوتون‌ : ماده‌ و قانون‌ وجودی‌ عینی‌، قابل‌ کشف‌ و مجزا از مشاهده‌ کننده‌ دارند، 

انشتین‌ : همه‌ی‌ امور حسی‌ وابسته‌ به‌ مشاهده‌ کننده‌ هستند و باید بالنسبه‌ به‌ او مورد تفسیر قرار گیرند. 

نیوتون‌ : ماده‌ از ذرات‌ مجزا یا نامربوط‌ ترکیب‌ شده‌ است‌. 

انشتین‌ : ماده‌ امواج‌ انرژی‌ است‌. 

خیلی جالبه ، یه نگاه بندازین...

نوشته شده در  دوشنبه 86/9/19ساعت  11:38 صبح  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

حدیث موسی (علیه السلام ):
علی بن عیسی در حدیث مرفوعی (که سند را به معصوم رسانده ) روایت کند که موسی (علیه السلام ) با خدا مناجات کرد، و خداوند در آن مناجات به او فرمود:
ای موسی آرزویت در دنیا دراز نشود که به خاطر آن دلت سخت گردد، و شخص سخت دل از من بدور است .
ای موسی آنطور باش که من در تو خوشحالم (که چنان باشی ) چونکه خوشحالی من آن است که فرمانبرداری شوم و نافرمانی نشوم ، پس دلت را با ترس بکش ، کهنه جامه باش و زنده دل ، در زمین گمنام باش و در آسمان معروف ، خانه نشین باش و چراغ در شب ، در پیشگاه من فرمانبردار و فروتن باش چون فرمانبرداری شکیبایان ، از بسیاری گناه بدرگاه من فریاد کن چون فریاد گنهکار گریزان ازدشمن ، در دفع دشمن از من یاری بجوی که به راستی من یاور و مددکار خوبی هستم .

ادامه مطلبش هم قشنگ هستش

نوشته شده در  دوشنبه 86/9/5ساعت  1:36 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

روز ازل میان جان و دل قصه ای برفت که نه آدم و حوا بود نه آب و گل ، حق حاضر بود ، حقیقت حاصل . دل پرسید ، جان پاسخ داد . دل را واسطه در میان بود ولی جان را خبر از عیان بود . دل هزاران مسئله از هر جا و هر چیز پرسید و جان همه را پاسخ داد ، در یک سو نه دل از پرسش سیر میشد و نه جان از پاسخ ، هر چه دل از خبر پرسید ، جان از عیان گفت تا دل با عیان بازگشت و خبر را أب فرا داد‍.

دل از جان پرسید : وفا چیست ؟ گفت : عهد دوستی را درمان بستن .
دل پرسید : فنا و بقا چیست ؟ جان گفت : فنا از خودی خود برستن و بقا به حق پیوستن .
دل پرسید : بیگانه و مزدور و آشنا کیست ؟ گفت : بیگانه آنکه رانده شده ، مزدور آنکه در راه مانده شده و آشنا آنکه خوانده شده .
دل پرسید : عیان و مهر و ناز چیست ؟ جان جواب داد : عیان رستاخیز است ، و مهر ، آتش خون آمیز و ناز نیاز را دست آویز .
دل گفت : بیافزا . جان گفت : عیان با بیان بدساز است ، و مهر با غیرت انباز ، و آنجا که ناز است قصه دراز است .
دل گفت : بیافزا . جان ادامه داد : عیان پرح نپذیرد و مهر خفته را به راز گیرد و نازنده به دوست هرگز نمیرد .
دل از جان پرسید : کس به خود به این روز رسید ؟ جان گفت : از حق پرسیدم ، فرمود : یافت من به عنایت است و پنداشتن که به خود میتوان به من رسیدن ، جنایت است .
در اینجا سخن میان جان و دل به سر رسید و حق سخن در گرفت و جان و دل شنوا شدند تا سخن عالی شد و جا از شنونده خالی . اکنون نه دل از ناز دمی بیاساید ، و نه جان از لطف و عنایت ، دل در قبضه کرم است و در عیان خبر ، و سر تا سر قصه جان و دل ، توحید است و بس .


نوشته شده در  دوشنبه 86/8/21ساعت  12:10 عصر  توسط شبلی 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
به لودر قسم
دست ها
کاری به کار عشق ندارم..
همین
وقت نوشتن
آقا ما بد، شما خوب
ارغوان
[عناوین آرشیوشده]