یاد ایامی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشق زجانم برده طاقت ورنه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش نغمه ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
رهی معیری، متخلص به «رهی» فرزند محمدحسن خان موید خلوت در دهم اردبیهشت ما ???? هجری شمسی در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسن خان چندگاهی قبل از تولد رهی رخت به سرای دیگر کشیده بود.
تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد، آنگاه به استخدام دولت درآمد و در مشاغلی چند انجام وظیفه کرد و از سال ???? ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر منصوب گردید.
رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی علاقه و دلبستگی فراوان داشت و در این هنر بهره ای به سزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:
کاش امشبم آن شمع طرب می آمد وین روز مفارقت به شب می آمد
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست ای کاش که جانِ ما به لب می آمد
در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست مرحوم وحید دستگردی تشکیل می شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شما می رفت. وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت. اشعارش در بیشتر روزنامه ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او با نام های مستعار «شاه پریون»، «زاغچه»، «حقگو»، «گوشه گیر» در روزنامه «باباشمل» و مجله «تهران مصور» چاپ می شد.
رهی علاوه بر شاعری، در ساختن تصنیف نیز مهارت کامل داشت. ترانه های: خزان عشق، نوای نی، به کنارم بنشینَ، آتشین لاه، کاروان و دیگر ترانه های او مشهور و زبانزد خاص و عام گردید و هنوز هم خاطره آن آهنگها و ترانه های شورانگیز و طرب افزا در یادها مانده است.
رهی در سال های آخر عمر در برنامه گل های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد.
رهی در طول حیات خود سفرهایی به خارج از ایران داشت که از جمله است: سفر به ترکیه در سال ????، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ???? برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ???? و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ???? برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ????، عزیمیت به انگلستان در سال ???? برای عمل جراحی، آخرین سفر نعیری بود.
رهی معیری که تا آخر عمر مجرد زیست، در چهارم آبان سال ???? پس از رنجی طولانی و جانکاه از بیماری سرطان بدرود زندگانی گفت و در مقبره طهیرالاسلام شمیران مدفون گردید.
*سه روز پس از اعلام دستیابی ایران به فرایند تولید صنعتی سوخت هسته ای توسط محمود احمدی نژاد ، روزنامه جام جم که توسط صداو سیمای جمهوری اسلامی ایران منتشر می شود در اقدامی شگفت انگیز ، تصویری مونتاژ شده از انیشتین ،دانشمند معروف فیزیک هسته ای ،را در میانه یک مقاله علمی منشر کرد که در آن ،به تلاش های رییس جمهور ایران در دفاع از حقوق هسته ایران ، توهین شده است .
به گزارش عصرایران(asriran.com) ، این مقاله درصفحه 15 ضمیمه "سیب" روزنامه جام جم منتشر شده است .
در تصویر به کار رفته در شماره امروز جام جم ، آلبرت انیشتین در حال نوشتن مطلبی بر روی تخته سیاه است که در نگاه نخست به نظر می رسد متنی انگلیسی بر روی آن نوشته شده است ولی متن واقعی که با حروف انگلیسی ولی با جمله بندی فارسی بر روی تخته دیده می شود، چنین است:عجب غلطی کردم این اتم و اینا رو راه انداختم!!بابا محمود جون بی خیال شو جون من!
با توجه به اینکه در نظر اول این مطلب به چشم نمی آید ، احیاناً مسؤول صفحه ، با جست وجوی اینترنتی و یافتن این عکس از انیشتین ، آن را بدون دقت کافی در جزئیات، به کار برده است .
با این حال به نظر می رسد این مسأله می تواند برای جام جم ، تبعاتی را به دنبال داشته باشد به ویژه آن که پرونده هسته ای ایران در مرحله بسیار حساسی قرار دارد و هر اقدامی که به نحوی القاء کننده بروز اختلاف در میان مسوولان بخش های مختلف حکومتی است ، می تواند مورد سؤال و ابهام قرار گیرد .
همچنین ، این مسأله نشان می دهد که در پرتیراژترین روزنامه ایران(به ادعای خود جام جم) تا چه اندازه دقت و نظارت وجود دارد!
دلا گر طالب یاری برآ از خویش و بیگانه
وفای جسم و جان باشد برای شمع و پروانه
بقا خواهی فنایی شو ز خود بگذر خدایی شو
غلام بی نوایی شو در این دریا چو دٌردانه
چه توحید است یکتایی در این عالم چه می پایی
اگر هم مذهب مایی درآ در کنج میخانه
قلندر وار می نوشی ز جام وصل آن دلبر
به نقش کفر و دین منگر مجو تقلید و افسانه
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی
گفتا تو از کجایی کاشفته ای و حالی گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری گفتم ور آستانت دارم سِرِگدایی
گفتا به دلربایی ما را چگونه دیدی گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربایی
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا ا گر بدانی هم بوت ره برآید
گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
این روزها بازی "سودوکو" ، در کشورهای غربی بسیار مد شده و پیر و جوان در اوقات بیکاری به بازی با آن مشغول میشوند.
سودوکو ، مخفف یک عبارت ژاپنی طولانی یعنی "Suuji wa dokushin ni kagiru" ، است که معنی آن میشود : ارقام باید تنها باشند.
قانون بازی سودوکو ، بسیار ساده است. سودوکو متشکل از یک مربع است که به 9 مربع بزرگ تقسیم شده و هر مربع بزرگ خود ، به 9 مربع کوچکتر تقسیم شده. شما باید اعداد 1 تا 9 را طوری در سودوکو قرار دهید که در هر سطر ، ستون و مربع بزرگ ، اولاً هیچ عددی تکرار نشده باشد و ثانیاً تمام اعداد 1 تا 9 در آن سطر یا ستون به کار رفته باشند. اگر تمام خانهها از ابتدا خالی بودند، کار سختی نبود ، ولی چنین نیست و در شروع بازی بعضی از خانهها به طور تصادفی با بعضی اعداد پر شدهاند.
اطلاعات کامل در مورد این بازی را میتوانید در اینجا ، در ویکیپدیا بخوانید.
اما غرض از نوشتن این پست ، بیشتر معرفی یک برنامه کوچک 600 کیلوبایتی است که میتواند به راحتی سودوکوها را با استفاده از یک الگوریتم ، حل کند.
برنامه SuDoku Solver را از اینجا دانلود کنید.
راستی چقدر بی ذوق زیاده ها.یه نظری چیزی...
«آقای دکتر علی شریعتمداری استاد گرانمایه فلسفه کشورمان که گرایش به تجربهگرایی مخصوصاً به آراء راسل دارند و در میان گرایشهای فلسفی اسلامی با حکمت متعالیه، قدری موضع مخالفت دارند، روایت جالب بگو مگوی نیوتن و انیشتین را در کتاب فلسسفه خود ذکر کرده است. خواننده عزیز توجه دارد که تفاوت عصر این دو، حدود 400 سال بوده و بنابراین، این بگو مگو، واقعی نیست و به عبارت دیگر، بازسازی شده است. این بگو مگو نشان میدهد که گزارههای علمی همچنان در اتهام غیر حقیقی بودن، گرفتارند.»
نیوتون : قوانین ثابت روابط علت و معلول را تعیین میکنند.
انشتین : قوانین علمی توصیفهای احتمالات آماری هستند که به وسیلهی انسان تهیه شدهاند.
نیوتون : ماده و قانون وجودی عینی، قابل کشف و مجزا از مشاهده کننده دارند،
انشتین : همهی امور حسی وابسته به مشاهده کننده هستند و باید بالنسبه به او مورد تفسیر قرار گیرند.
نیوتون : ماده از ذرات مجزا یا نامربوط ترکیب شده است.
انشتین : ماده امواج انرژی است.
حدیث موسی (علیه السلام ):
علی بن عیسی در حدیث مرفوعی (که سند را به معصوم رسانده ) روایت کند که موسی (علیه السلام ) با خدا مناجات کرد، و خداوند در آن مناجات به او فرمود:
ای موسی آرزویت در دنیا دراز نشود که به خاطر آن دلت سخت گردد، و شخص سخت دل از من بدور است .
ای موسی آنطور باش که من در تو خوشحالم (که چنان باشی ) چونکه خوشحالی من آن است که فرمانبرداری شوم و نافرمانی نشوم ، پس دلت را با ترس بکش ، کهنه جامه باش و زنده دل ، در زمین گمنام باش و در آسمان معروف ، خانه نشین باش و چراغ در شب ، در پیشگاه من فرمانبردار و فروتن باش چون فرمانبرداری شکیبایان ، از بسیاری گناه بدرگاه من فریاد کن چون فریاد گنهکار گریزان ازدشمن ، در دفع دشمن از من یاری بجوی که به راستی من یاور و مددکار خوبی هستم .
روز ازل میان جان و دل قصه ای برفت که نه آدم و حوا بود نه آب و گل ، حق حاضر بود ، حقیقت حاصل . دل پرسید ، جان پاسخ داد . دل را واسطه در میان بود ولی جان را خبر از عیان بود . دل هزاران مسئله از هر جا و هر چیز پرسید و جان همه را پاسخ داد ، در یک سو نه دل از پرسش سیر میشد و نه جان از پاسخ ، هر چه دل از خبر پرسید ، جان از عیان گفت تا دل با عیان بازگشت و خبر را أب فرا داد.
دل از جان پرسید : وفا چیست ؟ گفت : عهد دوستی را درمان بستن .
دل پرسید : فنا و بقا چیست ؟ جان گفت : فنا از خودی خود برستن و بقا به حق پیوستن .
دل پرسید : بیگانه و مزدور و آشنا کیست ؟ گفت : بیگانه آنکه رانده شده ، مزدور آنکه در راه مانده شده و آشنا آنکه خوانده شده .
دل پرسید : عیان و مهر و ناز چیست ؟ جان جواب داد : عیان رستاخیز است ، و مهر ، آتش خون آمیز و ناز نیاز را دست آویز .
دل گفت : بیافزا . جان گفت : عیان با بیان بدساز است ، و مهر با غیرت انباز ، و آنجا که ناز است قصه دراز است .
دل گفت : بیافزا . جان ادامه داد : عیان پرح نپذیرد و مهر خفته را به راز گیرد و نازنده به دوست هرگز نمیرد .
دل از جان پرسید : کس به خود به این روز رسید ؟ جان گفت : از حق پرسیدم ، فرمود : یافت من به عنایت است و پنداشتن که به خود میتوان به من رسیدن ، جنایت است .
در اینجا سخن میان جان و دل به سر رسید و حق سخن در گرفت و جان و دل شنوا شدند تا سخن عالی شد و جا از شنونده خالی . اکنون نه دل از ناز دمی بیاساید ، و نه جان از لطف و عنایت ، دل در قبضه کرم است و در عیان خبر ، و سر تا سر قصه جان و دل ، توحید است و بس .