به نام خدای مهربونم
شروعی دوباره.همیشه شروع کردنام با یه انگیزه ی قوی بودن.همیشه با نام یکتا یار زندگیم شروع کردم.اما گاهی ،وسطاش کم آوردم .نتونستم ادامه بدم.هدفایی که یه روز برام قابل رسیدن بود،دور و غیر قابل دسترس به نظر میان.حالا که نگاه می کنم می بینم،اون وسطا ،یه جایی خدا رو فراموش کردم.یه کارایی کردم که اون دوست نداره.و واسه همین بوده که انگیزه ام خاموش شده.چون همیشه همون اول می گم خدایا برای تو شروع می کنم.داگه قدمی خارج از خواسته ات برداشتم جلومو بگیر.
الانم که می خواستم شروع کنم نمی دونستم برای اولین پست چی باید بنویسم.وقتی گفتم به نام خدای مهربون ،یهو یاد همه ی به نام خداهایی که تا حالا گرفته بودم افتادم.یه حس غریبی بود.نمی دونم اینبارم به هدفم می رسم یا ....اون وسطا یه جایی کم میارم.هرچند که خیلی کم پیش اومده که بریده باشم.ولی بازم یه ترسی دارم.یه حسی شبیه احساس مسئولیت. پس یه بار دیگه می گم :خدایا به نامت،به یادت و به یاریت.
واسه بستن این پست یه دعا کافیه.بعدا بیشتر با هم آشنا می شیم.مفصلا خودمو معرفی می کنم.و امیدوارم دوستای خوبی اینجا پیدا کنم.
پروردگارا! همراهم باش در راهی که مرا به تو می رساند.........و بازدار مرا از آنچه تو را از من می گیرد.هر چند که بر آن پافشاری و اصرار کنم.
معبودا!مرا درد عنایت کن:درد انسانیت.تا انسان بودن را ز خاطر نبرم.
مرا درد عنایت کن:درد انسانهانمی خواهم غرور و خوشبختی مرا از یاد همنوعانم باز دارد.از یاد آنانکه زندگی را،این فرصتی که کاینات عطایمان نموده اند،اجباری بی رحمانه می خوانند.
معشوقا!مرا عشق عطا کن.عشق به همه ی انسانها.عشق به تک تک مخلوقانت.تا در عشق ورزیدن به آنها تو را بیابم.
شاد باشید و جاری..................