عوام در پی دنیا از یان سوی به آن سوی سفر کنند ، زاهد به طمع بهشت از دنیا به آخرت رخت کشاند ، صوفی ترک سفر کند و در طلب حق از خود مهاجرت گزیند .
من ترک سفر کردم با یار شدم ساکن یا رب چه سعادت ها کز این سفرم آمد
عارف در خود سفر سفر می کند و صوفی از خود .عارف می گوید خود را بشناس تا خدا را بشناسی . صوفی می گوید خود را مبین که رستی . خلق در عالم هستی سفر دارند و صوفی در عالم نیستی . این است که در دنیای مادی همه در فرارند و بی قرار ، در حالی که صوفی آرامش دارد و قرار .
پس صوفی از خود به حق سفر می کند