خشت می نهمبر دیوار تنهائیمبا چوب خطّ روزهایعقیمیکه بوی سیب هایِکال می دهندو می اندیشمچه نوبرانه می شدنددر فصل سرخ دستانت ! و صدای یأس دستانمکه می پیچددر عبور از خشتی دیگر