دلا گر طالب یاری برآ از خویش و بیگانه
وفای جسم و جان باشد برای شمع و پروانه
بقا خواهی فنایی شو ز خود بگذر خدایی شو
غلام بی نوایی شو در این دریا چو دٌردانه
چه توحید است یکتایی در این عالم چه می پایی
اگر هم مذهب مایی درآ در کنج میخانه
قلندر وار می نوشی ز جام وصل آن دلبر
به نقش کفر و دین منگر مجو تقلید و افسانه