ای دوست من،من آن نیستم که مینمایم.نمود پیراهنی است که به تن دارم
پیراهنی بافته ز جان که مرا از پرسش های تو و تو را از فراموشی من در امان میدارد.
آن منی که در من است،ای دوست،در خانه خاموشی ساکن است
و تا ابد همان جا میماند،ناشناس و در نیافتنی.
من نمیخواهم هر چه میگویم باور کنی و هر چه میکنم بپذیری
زیرا سخنان من چیزی جز صدای اندیشه های تو و کارهای من چیزی جز عمل آرزوهای تو نیستند.
اما دوست دارم حرفهایم را بخوانی چون من هم انسانم و انسان نیاز به فهمیده شدن دارد.
تمام حرف دل من اینست
من عشق را با نام تو آغاز کردم
در هر کجای عشق هستی
« آغاز کن مرا »